دلم خوش نیست

 

غمگینم

 

کسی شاید نمیفهمد

 

کسی شاید نمیداند

 

کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی

 

تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی

 

عجب احساس زیبایی

 

توهم شاید نمیفهمی..

 

دیگه هیشکی نمیتونه حالمو بفهمه

 

خدایا فقط تو میدونی

کاش روزا به عقب برمی گشت ولی حیف هیچ کاری از دستم برنمیاد

 

چیزی که خراب شد دیگه خراب شد کاش به حرفش گوش داده بودم

 

کاش پشیمون شده بودم فکرشو نمیکردم خراب بشه

 

خدایا چرا هرکاری میکنم تو این زندگی اخرش خراب شدنه

 

چرا من شانس نداشتم مث خیلیای دیگه که هرکاری میکنن خوب میشه

 

خدایا چرا هیچ وقت نفهمیدم دارم چیکار میکنم..............

خدایاااااااااا

گفته بودم دیگه دربارش هیچی نمینویسم اما حرف دارم باهات خدا گله دارم  درد دارم

دردامو به کی بگم  کیه که حرفامو بفهمه  کیه که بدونه اینهمه سال تو دلم چه زجری کشیدم

کیه که بفهمه اشکای من تموم شدنی نیستن چون دردی که ازش تو دلمه خوب شدنی

نیست خدایا اون گذشته ی پر از خطا پر از اشتباه فقطو فقط بخاطر من بودم؟مشکل فقط

من بودم؟همه چی فقط از من بود ؟که الان زندگی اون اونطوریه اونوقت من زندگی ندارم قلب ندارم

روح ندارم پیر شدم از بس گریه کردم اون چی اون خوشو خرم داره زندگی میکنه به همه

آرزوهایی که میکوبوندشون تو سرم رسید اما من هنوز دستام میلرزه هنوز دارم تو دلم صداش میزنم

اونوقتا میگفت چه خوبه که از پشت کیبورد کسی احساستو نمیفهمه اونوقتا که

همه ی دنیاش نوشتن برا من بود ولی حال من  زندگی من  دنیای خراب شده ی من از پشت

کیبورد نه از اون سر دنیام معلومه  خدایا زندگی منو نابود کرد منو داغون کرد اما تو زندگیشو

خوب کردیو  زندگی منو اینجوری خدایا  این اسمش عدالته؟ چرا حتی به روی خودش نیاورد

به روی خودش نیاورد که جون منو گرفته منو کشت منی که دیگه خودمو نمیشناسم

چرا به روی خودش نیاورد زندگی شخصیت تمام عمر منو گرفت

خدایا چرا من باختم چرا زندگی من این شد اما اون .. فقط ازت میخوام بهم بگی بهم جواب بده

پس بده دنیای من را..

خیلی داغونم این روزا احساس میکنم هیشکی تو این دنیا مث من نیست

 

وضعیت منو نداره که نه راه پس داری نه پیش

 

دلم میخواد ینفر بود که واقعی دوسم داشت معنی دوس داشتن معنی وفاداریو

 

میفهمید معنی عشقو میفهمید حیف که دیگه حتی اینم نمیتونم بخوام خیلی دیره ،خیلی دیره

 

نه یه دوس داشتن دروغی که ازون ور دور از چشمت حتی تو فکرشم نیای که عذاب وجدان بگیره

 

نه یه دوس داشتن دروغی که حتی به زبون نیاره دلم میخواس ینفر بود که براش مهم بودم به فکرم

 

بود میشد بهش اعتماد کرد و مطمین بود که دور از چشمتم با وفاس نه کسی که همش

 

دستو دلتو بلرزونه کسی بود که اشکام براش مهم بود کسی بود که میفهمید عشق چیه

 

کسی بود که غم تو چشامو میخوند بفکر غم سنگینی که تو دلمه بفکر بغضی که هر لحظه

 

از چشام سرازیر میشه چشام از گریه درد میکنه خدایا چرا انقد دل من ساده اس خدا 

 

چرا من که انقد احساسیم کسی که مغرورو سنگدله نصیبم شد کسی که

 

فقط غرورش برا منه دیگه خسته شدم

چرا هیچکدوم اینارو نفهمیدم چرا من به همه وفادار بودمو هیشکی به من نبود

 

چرا من همه رو از جون دوس داشتم اما دوس داشتنی نصیبم نشد

 

دیگه خودمو نمیشناسمبه ینفر اینهمه وفادار باشی اینهمه بفکرش باشی هر لحظه دلتنگش باشی

 

بخاطرش بدترین زجرارو کشیده باشی تهمت شنیده باشی فحش خورده باشی تهدید

 

شنیده باشی روزوشبت یکی شده باشه اونوقت مزد وفاداریتو اینجوری بده این چه دنیاییه خدا

 

این چه دنیاییه که توش هیچ راستی نیست از نزدیکترین کست بدترین ضربه هارو میخوری

 

دیگه نمیتونم ادامه بدم دیگه همه ی تصوراتم به باد رفت دیگه اعتماد ندارم نه به اون نه

 

به هیشکی اونکه ادعای دوس داشتنش میشد اون که ادعای خوب بودنش میشد

 

این شد. دیگه واسم مثه یه دیوار فرو ریخته اس دیگه  نمی تونم بهش اعتماد کنم دیگه

 

دلتنگش نمیشم  دیگه هیچوقت تو دلم درس نمیشه دیگه فهمیدم اون آدمی نبود که

اینهمه سال نشون میداد

 

خدایا تمومش کن..فقط تمومش کن..

 

بدون عنوان..

عید حالمو بدتر میکنه اون از عید پارسال اینم چیزی که امروز فهمیدم  حالم خیلی بده

 خیلی بد

 چرا زندگیم این شد مگه من چیکار کرده بودم مگه من چیکار کرده بودم که یه روز خوش تو این

 

 زندگی نداشتم دلم به هیچی خوش نیست دیگه نمیفهمم چیکار میکنم شاید باید تمومش کنم

 

حالم از دروغایی که میشنوم بهم میخوره

 

حالم بد میشه از ادمای نامرد از ادمای دروغگو از ادمای ریاکار از ادمایی که خوب نیستن ولی..

 

حالم از این زندگی دروغی داره بهم میخوره  

 

 هرچندوقت یبار لابه لای روزای بد از دروغایی که دارم  میفهمم حالم بدتر میشه

 

شاید مردم حواسم نیست..

دلم یک قلب بی حسرت میخواهد..

دلم تنهاست خیلی تنها نه خانواده ای نه یک دوست واقعی نه هیچکس هیچکس را ندارم

 

نه خانواده ی دیروز نه خانواده ی امروز من تنهام من هیچکس را ندارم دلم پر شده از غم های

 

ماندگار که بدجوری جا خوش کرده اند دلی که فکر میکرد دارد از غم خالی میشود دلم

 

یک جرعه محبت میخواهد حال دلم بداست خیلی بد روزهاو شب هایم غرق حسرتند

 

حسرت یک محبت واقعی حسرت یک دست مهربان مهربانیی که بی ادعا باشد که

 

بی قیدوشرط باشد که به ازای محبتش هیچ نخواهد که از هر اشتباه گذشته برایت میدان نبرد

 

نسازدوخود پیروز میدان شود من میدان جنگ نمیخواستم من درد نمیخواستم من

 

حسرت نمیخواستم من فقط عشق میخواستم من فقط آرامش واقعی میخواستم چرا برای

 

همه شیرین بود برای من زهر من فقط محبت میخواستم فقط معرفت میخواستم من فقط

 

 دلم یک واقعیت شیرین میخواست از همانهایی که جای لبخندظاهری روی لب هایت

 

دلت را بخنداند دلی که دیگر نمیخندد دلی که لبریز از درد شده دردهایی که حتی دیگر

 

با سرازیر شدن از چشمهایم آرامم نمیکند من فقط کسی را میخواستم که اشک هایم را بفهمد

 

که قلبم را بفهمد کسی که با من حرف بزند کسی که با من حرف بزند کسی که با من

 

حرف بزند حرف حرف حتی فقط حرف..آنقدر خیره میشوم به درودیوارها که حرف هایم را با آنها میزنم

 

 دلم یک شادی واقعی میخواهد شادی هایی که خیلی دورند دیگر حتی بلدنیستم شادی

 

کنم اما تا دلت بخواهد آه سرد از چشمانم میبارد تا دلت بخواهد برایت بغض دارم آنقدر اشک دارم

 

که دیگر دلت باران نخواهد..

 

دلم یک قلب بی حسرت میخواهد..

گم شدم تو سرمای دلم

چرا زمستون دیگه شکل زمستون نیست پس کجا رفتن اون پاییزاو زمستونایی

 

که همیشه منتظرشون بودم تا پا به پای بادای سرد پاییزتا پا به پای دونه های بارون زمستون

 

گریه کنم چرا دیگه دونه های برفی در کار نیست تا لا به لای دونه های برف ببینمت

 

کجاست اون برفایی که اسمونمونو پراز قشنگی میکرد قشنگیی که تو ها کردنامون

 

گم میشدو دلمونو گرم میکرد

 

دیگه هیچوقت دلم گرم نمیشه هیچوقت..

سیزدهم بهمن 95

دلم خیلی گرفته

دلم خیلی گرفته  از اون گرفتنایی که دلم میخواد فقط گریه کنم  حیف که جاش نیست الان

 

فقط به همین قطره های اشک پنهونی باید بسنده کنم حیف حیف حیف که من خیلی

 

چیزارو نفهمیدم حیف که خیلی دیره حیف  حیف  که خیلی دیره برا من  خیلی دیره

 

 

دلم برا یه دوست قدیمی تنگ شده دوستی که دیگه دوستم نیست شاید اصلا از اولم نبود

 

 من نفهمیدم

 

 حیف

 

حیف که شاید هیچوقت دیگه ام نفهمم

 

تو این روزای بی کسی
 
اگه به دادم نرسی
 
یه روز می یای که دیر شده
 
نمونده از من نفسی..

به خودت باختمت

بیخودی یه عمر واسه داشتن تو جنگیدم
کاشکی زودتر معنی سکوت رو میفهمیدم

واسه تو هرکاری کردم اما نشناختمت
باید اقرار کنم به خودت باختمت

امروز که میگی عشقت بازی بود
هرچی که بوده صحنه سازی بود

بیخودی چشم به چشم تو دوختم
توی این خونه مهره ی سوخته ام

فکر نکردی به من و احساسم
تو میدونستی من چه حساسم

بدون حرکت بازی رو بردی
نمیدونی چی سرم آوردی

تو سکوت کردی و این واسه باختن بس بود
انگاری بازنده از قبل مشخص بود

به خودت باختمت از خودم جا موندم
آرزو ها داشتم اما تنها موندم..

تورو از دور دلم دید اما نمی دونست چه سرابی دیده..

نه  دیگه هیچی مث قبل نمیشه دیگه دلم شکستنشو باور کرد

 

 بی پناهیاو تنهاییشو باور کرد

 

باور کرد حرفای قشنگ جاشونو به فحش دادن

 

 باور کرد تا آخرعمرم دیگه کسیو ندارم..